وقتی تو آمدی

 

در واژه های تو خاصیتی بود

از جنس ناب صداقت

صاف و زلال چو شبنم

پاک و نجیب چو مریم

وقتی که آمدی

من می شناختمت انگار !

چون سایه ای  که سالها همراه با من است

وقتی تو آمدی

بر آسمان مه گرفته ی تنهایی ام

نقش ستاره کشیدم

خود نیز باور نداشتم

این گونه پر شتاب

انبوه بی قراری خود را !

شاید حضور دل انگیزت

 کهنه حدیث نیم گمشده ام بود

ای از سلاله ی باران

نام تو را همواره

با نم نم مطهر باران

 بر برگ های خوش نگاره ی پاییزی

خواهم نوشت

با یاد تو

سرشارم از بهانه ی پرواز

لبریزم از لطافت حسی خوب

حسی غریب و پر از راز

حسی که از کلام نخستین

بی قصد و اراده

 با باوری لطیف، عجین بود

زود آشنای خوب و صمیمی !

بس دیر آمدی اما

پیدایش تو

پاداش سال های درازی

از تلخ کامی تنهایی بود

احساس می کنم

تو هدیه ی بزرگ خدایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد